تصویر روز؛ خیریتی در کار نیست
به گزارش فوتبال 360، از کجا باید شروع کرد؟ از انگشتان، ساعدها، پیراهن اینتر، رگهای متورم گردن یا چشمهای بسته زیر ابروهای در هم گره خورده؟ به چشمها هم میرسیماما شاید شروع را باید در بازوان ستبر و ساعدهای برجسته مهاجم ایرانی جستجو کرد. داستان از همین جا شروع شد که پسر بوشهری، در گرمای جنوب رشد کرد و در خونگرمی جنوبی، بزرگ آرزو کردن را به تمرین ایستاد. صورتش سوخت، اعضای چهرهاش از کودکی به مردانگی سو کشیدند و قامت بلند کرد تا این ساعدهای برجسته و این بازوان ستبر، مثل ساقهای تنومندش و همسو با سایر جزئیات بدنش، اینگونه ورزیده شوند و داستان را از سواحل خلیج فارس به پایتخت، از پایتخت به داربی، از داربی به دردسرهای حاشیه و خیریت، از خیریت به هوای معتدل زندگی در پرتغال و از پرتغال به تپههای توسکانی و مه ورزشگاه جوزپه مهآتزا برسانند. بدون تردید تصاویر زیادی در روز گذشته در سرتاسر دنیای فوتبال منتشر شدهاند اما تصویر ستاره ایرانی اینتر در پس ناکامی دوباره برای درخشش در پیراهن این تیم هم دستکم برای مخاطبان ایرانی، از برجستهترینها به شمار میرود. مهدی طارمی تصویر روز این قاب است با آمیختهای از عصارههای نشدن، نتوانستن، باور نداشتن و هر چیزی که هیچ ربطی به خیریت و این قبیل تعابیر ندارد.
پیراهن سقوط
نگاهی دوباره به پیراهنش بیندازیم. او را در هر لباس موفقیت و درخشش را هم جزوی از خاطراتش کرد. این پیراهن اما شاید اصلا به مهدی طارمی نمیآید. برای عکس گرفتن در روز نخست پیوستن به اینتر یا برای شبکههای اجتماعی و بیشتر شدن بازدیدهای صفحه رسمی باشگاه خوب است و اتفاقا قامت بلند و شانههای پهن مهدی هم به آن جلا و زیبایی میبخشند اما برای خود او چیزی جز یک استعداد پنهان شده در تاریکیهای از دست دادن اعتماد به نفس نمیبینیم. طارمی از سیاه و آبی این پیراهن، فقط سیاهی روزگار را برداشته. پیراهن نراتزوری برای ستاره ایرانی این تیم خاطرات خوبی را تداعی نمیکند و شاید در پایان دوران فوتبالش هم کمتر کسی بخواهد او را با این لباس به یاد بیاورد؛ لباس سقوط مهاجم ایرانی!
جزئیات بیشتر
گره در گره انگشتها را بگذاریم کنار رگهای متورم گردن تا ببینیم این اعضا حرف میزنند. انگشتهایش به وضوح از نتوانستن و چرا نتوانستن میگویند و سمفونی غمانگیزی را برای تیتراژ پایان نمایش طارمی در اینتر مینوازند. آنها معمایی را به تصویر میکشند که ظاهرا طارمی راه حلش را پیدا نمیکند و اینگونه با دستانش از چرا نشدن و چرا نتوانستن حرف میزند. رگهای گردن، خستگی پسر بوشهری و زاده گرمای جنوب ایران در هوای نسبتا سردتر سرزمین چکمه را تداعی میکند و اما چشمها! چشمها بسته هستند و عکاس هم به خوبی آنها را شکار کرده و شاید میخواهد با انتشار تصویر اینگونه اوضاع مهدی طارمی را شرح بدهد؛ چشم ببند بر رویایی که مال تو نیست و برای آن ساخته نشدی! جدال با میلان شاید آخرین فرصت طارمی برای جا باز کردن در دل سکوهای جوزپه مهآتزا بود. میتوانست گل پیروزی تیمش را به ثمر برساند؛ به جای همه گلهایی که برای اینتر نزد. میشد وزنه خط حمله تیم اینزاگی باشد، پاس گل بدهد یا اصلا در بازگشتی به تواناییهای قدیمی یک پنالتی بگیرد اما نشد و چشمهایش را بست بر رویای درخشیدن در پیراهنی که شاید مجبور شود فراموشش کند. چشمهای طارمی مرکز ثقل این تصویر هستند و تمام جزئیات دیگر را تکمیل میکنند و به او و دنبال کنندگانش میگویند؛ این قصه به آخرش نزدیک میشود و دیگر دیدنی قابل ارائهای برای داستان پسر بوشهری در شهر میلان به نمایش در نمیآید!
*حسین سعیدی نیکو