football360 logo

«کارلوس کی‌روش» در گفت‌وگوی اختصاصی با «فوتبال 360»؛ برای یک ماجراجویی و رویای تازه اینجا هستم

29 شهریور 1401 ساعت 11:2637 نظر
سرمربی تیم ملی فوتبال ایران با بازگو کردن خاطرات دوره نخست حضورش در تیم ملی ایران ابراز امیدواری کرد بتواند در جام جهانی اتفاقات خوبی را تجربه کند.

به گزارش فوتبال 360، «کارلوس کی‌روش» سرمربی پرتغالی تیم ملی فوتبال ایران در بازگشت دوباره‌اش به تیم ملی، برای نخستین‌بار در مقابل دوربین فوتبال «فوتبال 360» نشست و ساعتی پیش از ترک ایران به مقصد اتریش برای برگزاری اردوی آماده‌سازی، در گفت‌وگو با «عادل فردوسی‌پور» درباره چرایی پذیرش پیشنهاد حضور دوباره روی نیمکت تیم ملی، شرایط حال حاضر فوتبال ملی ایران و بازگو کردن چند خاطره ناگفته از دوره اول حضورش در تیم ملی صحبت کرد. در ادامه، بخش اول گفت‌وگوی اختصاصی «فوتبال 360» با «کارلوس کی‌روش» را می‌خوانید.

*سلام آقای «کی‌روش» عزیز. 1325 روز قبل، ما باهم در هتلِ فرودگاه امام خمینی (ره) صحبت کردیم. آن‌جا گفتم اولین مصاحبه تلویزیونی تو در ایران با من بود و حالا هم آخرین مصاحبه. ولی من یادم می‌آید که تو آن روز گفتی امیدواری که آخرین مصاحبه‌ات نباشد. نکند که از آینده خبر داشتی؟

اول از همه به تو و دست‌اندرکاران و بیننده‌های این برنامه سلام می‌کنم. نه، این فقط عادت من هست؛ چون از خداحافظی کردن خوشم نمی‌آید. در فوتبال هیچ‌وقت نمی‌گوییم خداحافظ بلکه می‌گوییم به امید دیدار. دقیقا درست شبیه به زندگی است، وقتی بین تو، دوستان خوب و هوادارانت پیوندی شکل می‌گیرد، حتی وقتی بعضی‌ها با تو دشمنی می‌کنند، البته که دوست ندارم از لفظ «دشمن» استفاده کنم. منظور من کسانی هستند که با تو دوستی ندارند. همیشه یک فردایی هم وجود دارد و زندگی یعنی همین. آن زمان می‌دانستم که بعد از ۹ سال کار کردن، رابطه من نه فقط با شخص تو، بلکه با کلِ مردم ایران به آخر نرسیده است. حتما یادت می‌آید که وقتی داشتم می‌رفتم، عذاب می‌کشیدم چون یک کار ناتمام در این‌جا داشتم. یک روند و یک هدف ناتمام! هم‌چنین به‌خاطر دوستان و روابط اجتماعی‌ام و برای همین مسائل خداحافظی کردن برای من سخت بود و ترجیح می‌دادم که بگویم بعداً شما را می‌بینمتان. لحظه رفتن، لحظه خاصی است و دلم می‌خواهد که با روی خوش به سراغ این لحظه بروم. دوست نداشتم که این اتفاق یک جدایی باشد بلکه به نظر من یک شروع تازه بود. وقتی چیزی را شروع می‌کنید، نمی‌دانید چه چیزی در انتظارتان است و همه چیز در دست خداست. برای همین به این شکل جواب دادم.

*در همان مصاحبه به من گفتی: «بخشی از وجودم را اینجا جا می‌گذارم». فکر نمی‌کردم این قدر زود به سراغ آن بخشی از وجودت بیایی!

راستش در آن لحظه چنین حسی داشتم. من در زندگی فوتبالی‌ام این افتخار را داشتم که 45 فصل متوالی کار کنم. این فصل چهل‌وششمی است که مربیگری می‌کنم. اکثر قراردادهای من بلندمدت بوده‌اند، حتی مواقعی که قرارداد یک یا 2 ساله می‌بستم، در نهایت لااقل 3، 4، 5 و یا 6 سال در آن‌جا ماندگار می‌شدم. مثلاً قرار بود 2 سال با منچستریونایتد کار کنم ولی 6 سال در آن‌جا ماندم. بعد از آن به آفریقای جنوبی رفتم و 2 سال در آن‎جا کار کردم. با ایران قراردادی 3 ساله بستم اما ۹ سال اینجا بودم یا با تیم ملی پرتغال 2 سال قرارداد بستم اما نهایتاً ۱۴ سال در آن‌جا کار کردم. در زندگی من، به جز 3-2 مورد همیشه پروژه‌هایم بلندمدت بوده‌اند. در فوتبال گاهی وقتی نتوانی در کوتاه‌مدت به موفقیت برسید، زودتر از چیزی که فکر می‌کنید به آخر راه خواهید رسید. اما بلعکس این مسئله هم برای من اتفاق افتاده است. برای من این شرایط پیش‌آمده که خیال کنم در پایان قرارداد، کارم تمام خواهد شد اما مدت زمان بیشتری ماندگار شدم. این دقیقاً مشابه اتفاقی بود که در این برای من رخ داد. نمونه خوبی است. مخصوصاً در تیم‌های ملی چنین مسئله‌ای برای من صادق بوده است؛ تعهد طولانی‌مدت! حالا من دوباره اینجا برای یک شروع تازه، برای یک ماجراجویی تازه و یک رویای تازه هستم. من در گذشته زندگی نمی‌کنم و فکر من درگیر گذشته نیست بلکه برای من یک حال و یک آینده جدید است.


*آن زمان، جو خیلی مناسب نبود و مخالفان تو بعد از شکست 3 بر صفر مقابل ژاپن، زیاد شده بودند. در همان مصاحبه، گفتی که من یک پروژه 8 ساله‌ای داشتم و هر پروژه‌ای یک آغاز و پایانی دارد. این حضور مجدد تو، یک استارت مجدد است یا ادامه همان پروژه قبلی؟

هم بله و هم خیر. تا جایی که به‌خاطر دارم، در طول زندگی‌ام که در جام‌های جهانی، جام ملت‌های اروپا و تورنمنت‌های ملی شرکت کرده بودم. همیشه یک عادتی داشتم. اینکه دوست ندارم برگردم و آخرین لحظه را که مهم‌ترین لحظه هم هست، مرور کنم. ترجیح می‌دهم احساساتم را نسبت به آن لحظه همان‌طور که هست، نگه دارم. بگذارید یک مثال بزنم، سال 1989 برای اولین‌بار قهرمان جام‌جهانی شدیم اما من هیچ‌وقت دیگر آن مسابقه را نگاه نکردم! صحنه‌های حساس را دیدم اما کل بازی را خیر. برعکس این مثال هم وجود دارد، بقیه مسابقات را با دقت 4-3 بار مطالعه می‌کنم. اما ترجیح می‌دهم که احساساتم نسبت به لحظات خاص و مهم، همان‌طور دست‌نخورده باقی بماند. راستش من هیچ‌وقت بازی با ژاپن را دوباره ندیدم. البته باید الان بنشینم و دوباره تماشا کنم؛ چون در این شروع تازه لازم است که برخی چیزها را مرور کنم (باخنده). اما واقعا عذاب‌آور بود، 3-2 بازی هستند که هنوز تلخی‌شان زیر زبان من است و هیچ‌وقت نمی‌توانم هضم‌شان کنم. چون جام ملت‌های آسیا 2015 شروع یک ماجرای خاص برای ایران بود اما در جام ملت‌های آسیا 2019 امارات، جام برای ما بود. آن جام، جامِ ما بود. تنها توضیحی که برای اتفاقات بازی با ژاپن پیدا کردم، این بود که تمام تیم دچار فروپاشی روانی شد. ما در آن لحظه خیلی قوی بودیم، در دل‌مان چنان اطمینان داشتیم که وقتی گل اول را به آن شکل دریافت کردیم، تیم ما و بازیکنان‌مان در آن مقطع به چنین لحظات وحشتناکی عادت نداشتند. گل خوردن با چنین وضعیتی برای آن‌ها کاملاً بیگانه بود و برای آن آمادگی نداشتند و نتوانستند خودشان را جمع‌وجور کنند. حتی خودِ من نتوانستم تیم را کنترل کنم چون به تیم از نظر ذهنی ضربه سختی وارد شده بود. فوتبال مثل آب رودخانه است، وقتی آب از جایی رد می‌شود، دیگر هیچ‌وقت به آن‌جا بر نمی‌گردد. بگذارید جمع‌بندی کنم، به عنوان یک مربی تمرکز من همیشه به روی یک چیز بوده و آن‌هم موفقیت تیم من است. مهم‌ترین مسئله دانستن چطورها و چی‌هاست. این چطورها و چی‌ها، زیربنای نتایج و موفقیت‌ها هستند. موفقیت یک تیم هم در داخل زمین و هم در خارج از زمین به‌وجود می‌آید. من دلم می‌خواهد هردوی این موارد تحت کنترلم باشد. در جام ملت‌ها، تمام مسائل داخل زمین مهیا بود که بتوانیم قهرمان شویم، آن جام، جامِ ما بود. قطر خیلی با ما فاصله داشت، حتی آن تیم ژاپن هم در سطح ما نبود. از دست دادن آن جام یک نشانه بزرگ بود، نشانه این نبود که ما سزاوار قهرمانی نبودیم، بلکه نشان می‌داد که کنترل مسائل خارج از زمین دارد از دست من خارج می‌شود. جو و فضای خارج از زمین ایده‌آل نبود. در فوتبال اگر یکدلی، اعتماد به‌نفس و ایمان نداشته باشید، نمی‌توانید موفق باشید. بگذارید جواب سوال‌تان را این‌گونه تمام کنم، من اعتقاد ندارم که آدم‌ها همه باید یک حرف بزنند و اتفاق نظر داشته باشند، به نظر من انسان‌ها به کمک تفاوت‌ها و اختلاف نظرهایشان است که رشد می‌کنند اما وقتی این تفاوت‌ها و اختلاف نظرها وارد محدوده بی‌احترامی می‌شود، سخت می‌شود که بتوان اوضاع را مدیریت کرد. متاسفانه در جام ملت‌های آسیا، اتفاقاتی در اطراف تیم رخ می‌داد که برای من، بازیکنان تیم و رئیس فدراسیون آقای تاج قابل‌درک نبود. کنترل آن فضای همدلی که در جام جهانی 2014 و جام جهانی 2018 دیده بودیم، کم‌کم از دست‌مان خارج شد. در آن لحظه دلم می‌گفت که اگر نمی‌توانی توازن را در بین داخل و خارج از زمین برقرار کنی، به جایی نخواهی رسید. فوتبال فقط به صحنه‌ها و اتفاقات داخل چهار خط زمین محدود نمی‌شود، بیرون زمین و داخل زمین باید همه‌چیز دست‌به‌دست هم بدهد، تا تیم بتواند موفق شود. این‌جا بود که گفتم دیگر ماجرای من در ایران به پایان راه خود رسیده است.


*می‌توانی بگویی که دقیقا از چه زمانی این احساس را داشتی که ممکن است در جام جهانی، دوباره سرمربی تیم ملی ایران باشی؟ احتمالاً اولین مذاکره با تو از سوی آقای تاج و نبی انجام شده بود، آن‌هم در مقطعی که پست رسمی در فدراسیون فوتبال نداشتند.

تو من را می‌شناسی؛ همه‌چیز باید صادقانه، ساده و شفاف باشد. در واقع این‌بار همه‌چیز لحظه‌آخری بود. مذاکرات من و فدراسیون 8-7، 10 روز پیش جلو رفت. آدم‌های بانفوذ آن زمان احساس می‌کردند که این قضیه شدنی است، چون یکی دو واسطه با من تماس گرفتند و گفتند سناریویی در ایران در جریان است. انتخاباتی قرار است در ایران برگزار شود. البته هنوز نامزدها مشخص نبودند اما رئیس فدراسیون و نامزدهای احتمالی طرز تفکرات متفاوتی داشتند. گفتند اگر یکی از نامزدها که می‌شناسی‌شان رأی بیاورد، ممکن است که تو را به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب کند. از من پرسیدند که آمادگی‌اش را داری؟ در آن مقطع بیکار بودم و در خانه نشسته بودم و پاسخ دادم که بله، آماده هستم که سرمربی تیم ملی ایران یا هر تیم ملی دیگری بشوم. افتخار بزرگی است اما هر 2 طرف ماجرا که برخورد محترمانه و صادقانه‌ای را هم با یکدیگر داشتیم، 2 مسئله مهم را مطرح کردیم. اول اینکه فدراسیون رسمی و مستقر واقعا باید باور داشته باشد که می‌خواهد در این مسیر قدم بگذارد. از آن لحظه تا روز انتخابات دیگر هیچ مذاکره و صحبتی نداشتیم. مورد دومی که بین طرفین مطرح شد این بود که تیم ایران یک سرمربی دارد و قبل از اینکه وضعیت سرمربی مستقر تیم ملی روشن نشود، هیچ مذاکره‌ای بین کارلوس کی‌روش و فدراسیون فوتبال شکل نمی‌گیرد. باید این موضوع را شفاف بیان کنم، چون گاهی اوقات مردم فکر می‌کنند که یک توطئه یا کودتایی در جریان بوده است اما خیر، محال است که من تن به چنین چیزی بدهم. اوضاع در ادامه به همین شکل پیش رفت. تنها بعد از انتخابات و بعد از جلسه فدراسیون با سرمربی سابق بود که مذاکرات ما آغاز شد و درباره وضعیت کوتاه‌مدت تیم ملی بحث کردیم. این‌ها همه در عرض 7-6 روز اتفاق افتاد. تمام این‌ها براساس اعتماد من و اعضای کادرفنی‌ام به فدراسیون فوتبال بود، چون نه چیزی مکتوب شد و نه چیزی را امضا کردیم. فقط مثل 2 آدم متشخص باهم صحبت کردیم و به توافق شفاهی رسیدیم. حالا من اینجا هستم و می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و بگویم برای من مهم است که به طور واضح بگویم که اگر الان ما اینجا هستیم، حاصل زحمات بازیکنانی است که تیم ملی را به جام جهانی رساندن و البته حاصل زحمات آقای اسکوچیچ، همکاران و دستیاران‌شان که برای رساندن ما به این موقعیت تلاش کردند. ما باید به آن‌ها ادای احترام کنیم و قدردانی‌مان را نشان بدهیم. این طرز فکر و طرز کار من است؛ چون از نظر من باید با احترام و رعایت کامل کلیه جوانب اخلاقی به تمامی مسائل داخل و خارج از زمین واکنش نشان بدهیم.

*اتفاقی که باعث شد تا این روند پیش برود، طوری بود که شما در جام ملت‌ها خیلی امید داشتید که تیم ملی قهرمان شود و دوست داشتید که پروژه 8 ساله‌تان یک ثمره‌ای هم داشته باشد. این اتفاق به هر دلیلی رقم نخورد و فعل‌وانفعالاتی که در فدراسیون رخ داد، قشنگ احساس می‌کنم که شما علاقه‌مند به بازگشت بودید. آن پست یا توئیتی که انجام دادید، آن‌هم در زمانی‌‌‌که شخص دیگری سرمربی تیم ملی بود، چندان حرفه‌ای نبود و زیادی نشان می‌داد که شما برای بازگشت اشتیاق دارید.

نه فقط در چند سال اخیر، بلکه می‌دانید من سال‌هاست که با یک مدیررسانه‌ای حرفه‌ای کار می‌کنم و او توجه من را به محبت‌ها و حمایت‌های بسیاری از فوتبال‌دوستان ایرانی جلب کرد. حمایت‌شان از زندگی حرفه‌ای و شخصی من، واقعا برایم ارزشمند بود و از هر فرصتی استفاده می‌کنم تا از آن‌ها تشکر کنم و قدردان محبت و حمایت فوتبال‌دوستان ایرانی باشم. حتی وقتی با تیم‌های ملی دیگر کار می‌کردم. مثلاً زمانی‌که چند وقت پیش با تیم ملی مصر قرارداد بستم، تعداد طرفداران ایرانی که به من ابراز لطف داشتند، از مجموع حمایت‌های فوتبال‌دوستان مصری و پرتغالی بیشتر بود. حتی با احتساب فوتبال‌دوستان اهل آفریقای‌جنوبی و بعضا انگلیسی‌ها، محال است که بتوانم این رابطه و پیوند را فراموش کنم. نمی‌خواستم مداخله‌ای در کار تیم ملی داشته باشم اما با کمک مدیررسانه‌ای خودم گاهی نشانه‌هایی از پیوند و توجه‌ام به فوتبال ایران را بروز می‌دادم، مثلاً وقتی تیم ملی به موفقیت خاصی می‌رسید، یا بعضی بازیکنان دستاورد خاصی کسب می‌کردند یا یک رویداد اجتماعی در جریان بود. طرفداران ایرانی به من محبت، حمایت و احترام‌شان را ابراز می‌کردند و من هم باید به شکلی محترمانه قدردانی صمیمانه‌ام را نشان می‌دادم. ربطی به مسائل دیگری نداشت، من نمی‌خواستم برای خودم فرصت شغلی ایجاد کنم یا اینکه مثلاً خودم را پیشنهاد بدهم. ببینید من 46 ساله که مربیگری می‌کنم. بخواهم دروغ نگویم، یک زمانی مدیربرنامه داشتم اما جز او، مدیربرنامه‌های من مسئولین فوتبالی، بازیکنان و نتایج فوتبالی من بودند. خودم نه اما کسانی که با آمار و ارقام درگیر هستند و نتایج تیم‌های ملی را جمع‌آوری می‌کنند، می‌گویند که نتایج من با تیم ملی ایران باعث شد که از نظر نتیجه، در جمع بهترین مربیان تیم ملی قرار بگیرم و از نظر تعداد برد جزو 5 نفر برتر باشم. چطور می‌توانم 9-8 سال زحمات خودم در ایران را فراموش کنم؟ مخصوصاً قدردانی‌هایی که از من می‌شد، قصدم اصلاً این نبود که بخواهم پیغام خاصی بفرستم، فقط یک چیز مدنظر من بود و آن‌هم اینکه بتوانم رابطه‌ام با هواداران خودم در ایران را حفظ کنم.


*تو ما را 2 بار به جام جهانی بردی، یک دوره بعد از بازی تاریخی مقابل کره‌جنوبی. و خودت در یک توییت از فرصتی که تیم ملی داده، تشکر کردی. قبول داری که تو ما را 2 بار به جام جهانی بردی، این دوره ما داریم تو را به جام جهانی می‌بریم؟

بله چرا که نه. برای همین مسئله است که می‌گویم باعث افتخار من بوده که الان اینجا هستم. از همان لحظه اول می‌خواستم از رئیس و هیات‌رئیسه فدراسیون فوتبال بابت این فرصت قدردانی کنم. بعد از اعتمادی که بازیکنان به من کردند، سپاسگزاری می‌کنم و مهم‌تر از هر چیز، از اعتماد و محبت فوتبال‌دوستان ایرانی ممنونم. به این فرصت به چشم یک جایزه نگاه نمی‌کنم، این یک پاداش برای من نیست، من نیامده‌ام که با هدیه‌ای که ایرانی‌ها به من دادند و من را به جام جهانی بردند، خوش بگذرانم. من این فرصت را با مسئولیت‌پذیری و تعهد کامل پذیرفتم و چاره‌ای ندارم جز اینکه بهتر باشم. چنین نگاهی به ماجرا دارم و باید بهتر از قبل باشم. اگر بپرسید که چطور؟ می‌گویم نمی‌دانم. 20 ساعت در روز حتی در خواب هم چنین دغدغه‌ای را دارم. این‎که چطور می‌توانم بهتر باشم، چطور می‌توانم باعث پیشرفت بازیکنان بشوم و چطور می‌توانم باعث بهتر شدن فدراسیون باشم. وقتی کارم را آغاز کنم، به همه این را می‌گویم. از آقای تاج، آقای نبی، فدراسیون، بازیکنان و پزشکان تیم می‌پرسم که چطور می‌توانیم پیشرفت کنیم؟ اگر چنین رویکرد متواضعانه‌ای نداشته باشیم، از پس کار بر نمی‌آییم.

*یک علامت سوالی که در ذهن همه وجود دارد اینکه برای «کارلوس کی‌روش» خیلی لحظه و ساعت و شروع تمرینات و ... مهم است و همیشه در این سال‌هایی که در فوتبال ایران بودی، بر این مسئله تاکید داشتی. الان در مقطعی به تیم ملی اضافه شده که خیلی فرصت‌مان کم است، هم لیگ در جریان است و هم فرصت کمی داریم. بازی تدارکاتی هم به جز 2 بازی که در پیش است، احتمالاً در کار نخواهد بود. چطور با این فرصت کم کنار خواهی آمد؛ چون بعداً هیچ بهانه‌ای پذیرفتنی نیست که بخواهد گفته شود که فرصت و زمان نبود. خودت با علم به این قضایا به تیم ملی اضافه شدی.

کاملاً. در فوتبال و در زندگی چه کسی دلش می‌خواهد که به بهانه‌ها، توجیهات و توضیحات بازنده‌ها گوش بدهد؟ هیچکس حوصله این حرف‌ها را ندارد. بازنده‌ها حق ندارند با توجیهات و توضیحات‌شان وقت ما را بگیرند. وقتی با بچه‌ها فوتبال یا تنیس بازی می‌کردیم، این مثال را می‌زدم. بازی که تمام می‌شد، تیم بازنده شروع می‌کرد به جر و بحث کردن که من می‌گفتم: «تو بازی را باخته‌ای، حالا آمده‌ای و توضیح می‌دهی؟ می‌خواهی با این توضیحات برنده شوی؟ وقت من را با این‌حرف‌ها نگیر». البته به شوخی می‌گفتم، اما قاعده فوتبال همین است. بازنده نمی‌تواند بهانه بیاورد و توضیح بدهد، کسی که می‌بازد ... . برای همین است که واژه باختن را از لغت‌نامه خودم حذف کرده‌ام. در چنین شرایطی به بازیکنان خودم می‌گویم که یا برنده می‌شوید و یا یاد می‌گیرید. حرف اضافی نزنید! یا برنده می‌شوید یا یاد می‌گیرید، یاد می‌گیرید و پیشرفت می‌کنید. کاملاً حرف تو درست است، اما قبل‌تر هم در حرف‌های خودم اشاره کردم که وضعیت فرق کرده است. وضعیت یک وضعیت کوتاه‌مدت است چون نمایش باید ادامه پیدا کند و جام جهانی باید برگزار شود. مطابق انتظار قرار است که جام جهانی در ماه دسامبر برگزار شود، اما مسئله کرونا تمام راه‌ها را از پیشِ پای تیم‌های ملی و باشگاه‌ها برداشته است؛ تا جایی‌که فیفا قبل از جام جهانی فقط 7 روز فرصت آماده‌سازی به ما داده است. این خودش اثبات می‌کند که تیم‌های کوچک‌تر و متوسط، البته که این‌جا هیچ تیمی کوچک نیست چون جام جهانی، جمع تیم‌های بزرگ است و مهم‌ترین مسئله در زندگی این است که همیشه بزرگان در اطراف تو باشند. اما وقتی برگزارکننده‌ها به تیم‌های آفریقایی و آسیایی می‌گویند که فقط 7 روز فرصت دارید، چطور می‌توانید با تیم‌های درجه یک و پیشرفته رقابت کنید؟ تیم‌های اروپایی یا آمریکای جنوبی بازیکنان‌شان در رئال مادرید، میلان و یا لندن بازی می‌کنند. مگر می‌شود با یک بوئینگ 737 بخواهید با موشک‌های فضاپیما رقابت کنید؟ الان چون مسئله کرونا هم وجود دارد، فقط 7 روز فرصت دارید. شما با موشک‌های فضاپیمایتان بروید و شما هم با بوئینگ 737 به سمت ماه پرواز کنید. الان چطور می‌شود؟ فقط می‌شود که با خیال‌پردازی و راه‌حل‌های جادویی به سراغ این مشکل رفت. البته بعضی‌ها هستند که راه‌حل‌های جادویی دارند و خیال می‌کنند قرار است معجزه کنید اما در زندگی، چیزی به اسم معجزه نداریم؛ فقط تلاش! اما همان‌طور که گفتم باید ببینیم که چطور می‌توانیم بهترین استفاده را از این وضعیت داشته باشیم. باید راه‌حل‌های خلاقانه‌ای پیدا کنیم تا این فاصله را کم کنیم. بگذارید مثال بزنم، وقتی آن‌جا بودم اولین چیزی که شنیدم این بود: «ممکن است بتوانیم مقابل فلان تیم یک بازی دوستانه برگزار کنیم». اسم تیم حریف یادم نیست، گمان می‌کنم که روسیه بود. اما این آدم‌ها اصلاً حواس‌شان به تقویم نیست، الان در اروپا یکشنبه‌ها بازی برگزار می‌شود. طبق قوانین فیفا، باید تا سه‌شنبه در قطر باشیم و این مسئله یک الزام قانونی است؛ چون دوشنبه هفته بعدی بازی برگزار می‌شود. وقتی مجبور هستید که در این مدت در قطر باشید، چطور می‌توانید که چهارشنبه یا پنجشنبه در ایران بازی کنید؟ واقعیت یک مسئله است و تفکرات غیرمنطقی یک مسئله دیگر. باید یک برنامه واقع‌بینانه داشته باشیم، برای همین است که دیشب من 3-2 ساعت خوابیدم. شب قبل از آن‌هم همین‌طور، چون باید تا جای ممکن اطلاعات را جمع‌آوری کنیم. درباره زیرنظر گرفتن رقبای‌مان در سال 2014 و 2018 ایران از منابع شخصی من استفاده می‌کرد. خجالت می‌کشم که این موضوع را علنی بگویم اما الان می‌شود این موضوع را به زبان آورد. ما 2 جام جهانی بازی کردیم اما هیچ منابعی را برای زیرنظر گرفتن رقبا اختصاصی ندادیم. هیچ‌کس این موضوع را نمی‌داند، وقتی به دوستان خودم در تیم‌های ملی دیگر می‌گفتم که مثلاً در سال 2018 حتی یک مربی نداشتیم که به او بگوییم برود و بازی‌های پرتغال یا اسپانیا را در ورزشگاه‌های دیگر تماشا کند، به من می‌گفتند که حتماً شوخی‌ات گرفته است ولی من شوخی نمی‌کردم. ما برای زیرنظر گرفتن رقبای‌مان، بازی‌های آن را دانلود می‌کردیم. در طول جام جهانی اطلاعات زیادی داشتیم، چون بازی‌هایشان را دانلود کرده بودیم. اطلاعات تک‌تک بازیکنان پرتغال را در تیم‌های باشگاهی‌شان دانلود کرده بودیم و انبوهی از اطلاعات را از آن‌ها داشتیم. الان هم باید انگلیس را زیرنظر بگیریم، باید آمریکا و ولز را زیرنظر بگیریم چون به اطلاعات بیشتری نیاز داریم اما برای انجام منابع بیشتری لازم است. در جام جهانی 2014 برزیل می‌دانید چه کسی برای ما رقبا را زیرنظر می‌گرفت؟ یک دوست من که الان مدیرفنی آرسنال است. دوست عزیزم «ادو» که الان در آرسنال مشغول است. به او گفتم که «ادو» اگر 2 بلیت به تو بدهم لطف می‌کنی بروی و بازی آرژانتین را برای‌مان بررسی کنی؟ گفت معلوم است که می‌روم. مخصوصاً که بازی آرژانتین هم بود و می‌دانید که برزیل و آرژانتین رقبای همدیگر هستند. «ادو» با همسرش رفت بازی را ببیند و هزینه این کار را باشگاه کورینتیانس پرداخت کرد تا «ادو» حرف ما را زیرنظر بگیرد! این‌ها نمونه‌هایی از همان راه‌حل‌های جادویی هستند. عادل ما الان باید راه‌حل‌های زیادی را کنار هم بچینیم، چون همانطور که گفتم باید خلاق باشیم و اختلاف‌مان را با رقبا کاهش بدهیم تا با آمادگی بیشتری به مصاف انگلیس برویم. تا قبل از بازی‌شان با ما، انگلیسی‌ها 14 بازی در لیگ‌شان برگزار می‌کنند و مثل جام جهانی‌های قبلی نیست که اروپایی‌ها بعد از 75 یا 80 بازی در یک‌سال پا به تورنمنت بگذارند. این تورنمنت با قبلی‌ها کاملاً فرق دارد، چون بازیکنان اروپایی در بهترین شرایط ممکن وارد بازی‌ها می‌شوند، در اوج آمادگی. سال 2018 قبل از جام جهانی ما توی کمپ‌مان می‌خواستیم تیم را به فشار بازی‌ها نزدیک کنیم. امثال انگلیس و آلمان در کمپ‌هایشان فشار را کاهش می‌دادند و استراحت می‌کردند چون آن فصل 80 بازی کرده بودند. هیچ‌کس نمی‌داند در جام جهانی پیش‌رو چه اتفاقی می‌افتد، هیچ‌کس نمی‌داند، چون برای اولین‌بار قرار است جام جهانی در ماه‌های نوامبر و دسامبر برگزار شود. بازیکنان اروپایی در اوج آمادگی به این مسابقات خواهند آمد؛ در اوج! فکر می‌کنید ما می‌توانیم با شرایطی بدتر از آن‌ها در مقابل‌شان قرار بگیریم؟ خیر. ما هم باید در اوج وارد تورنمنت شویم. برای اوج گرفتن لازم هست تا یک برنامه ویژه برای 16 بازیکن داخلی‌مان تدارک ببینیم. امروز داشتم این بررسی را انجام می‌دادم که با سازمان لیگ جلسه بگذاریم و ببینیم که چطور می‌توانیم بدون مختل‌کردن منافع باشگاه‌های ایرانی، این بازیکنان را به بهترین شکل آماده کنیم.


*شما الان یکسری موافق و یکسری مخالف دارید؛ یکسری از آمدن «کارلوس کی‌روش» خوشحال هستند و می‌گویند که این اتفاق به نفع تیم ملی بوده و عده دیگری هم می‌گویند خیر. قبلاً اتفاقی مشابه برای تو در آفریقای‌جنوبی رخ داده بود، تیم را به جام جهانی برده بودی و یکسری اختلاف نظرات پیش آمد و نتوانستی با آن‌‎ها به کره‌جنوبی و ژاپن سفر کنی.

این بخشی از زندگی فوتبالی است. چیزی نیست که زیاد پیش بیاید اما بیشتر از آن چیزی که فکر می‌کنید، اتفاق می‌افتد. وقتی این تغییر برای کشور خودتان رخ می‌دهد، ماجرای مهمی است اما وقتی در الجزایر، مکزیک، آفریقای جنوبی یا اروپا چنین اتفاقی رخ می‌دهد، خیلی بااهمیت نیست و به چشم مردم بقیه کشورها نمی‌آید. خیلی رایج نیست، اما فوتبال همین است. ما میراث‌دار نفرات قبلی هستیم و برای همین است که الان در اینجا حضور داریم. باید به آن‌ها احترام بگذاریم و قدردان‌شان باشیم، اما مسئولین به هر دلیلی از اختیارشان استفاده کردند و به این نتیجه رسیدند که این بهترین تصمیم است. حالا وقت آن است که ما اثبات کنیم که این تصمیم، تصمیم درستی بوده، به همین سادگی!

*یکسری‌ها می‌گویند با توجه به کاری که «اسکوچیچ» با تیم ملی کرد و در شرایطی که ما در آستانه حذف بودیم، به تیم آمد و نتایج خوبی گرفت. اتفاقی که برای او رخ داد انصاف و عدالت نبود. چون تیم را از آن مرحله سخت عبور داد و بعد برای جام جهانی کنار گذاشته شد. در فوتبال آیا واقعا انصاف معنا دارد؟

به نظر من این سوال را باید از خود آقای اسکوچیچ بپرسید، او بهتر از من می‌تواند جواب بدهد. می‌توانم درباره موقعیت مشابهی که در آفریقای‌جنوبی داشتم، صحبت کنم و جواب بدهم. معلوم است که برای من ناراحت‌کننده بود، مخصوصاً با توجه به دلیلی که فدراسیون برای کنار گذاشتن من آورد. آن‌ها گفتند که بازیکنانی که به تیم ملی دعوت می‌کنم، نشان می‌دهد که من نژادپرست هستم! خیلی برای من عجیب بود، چون من در موزامبیک بزرگ شدم و بعضی خواهرانم که کنار من بزرگ شدن و پدرم به فرزندی قبول‌شان کرد، سیاه‌پوست هستند. تحمل اتهام نژادپرستی برای من سخت‌تر از کنار گذاشته‌شدن بود. در آن لحظه که گفتند دلیل برکناری من چه بوده، با خیال راحت آن‌جا را ترک کردم. آن‌قدر حرف‌شان توهین‌آمیز بود که اصلاً دیگر به مسائل فوتبالی فکر نکردم و خیلی راحت از آن‌جا رفتم. اما در ادامه حسرت این تصمیم‌شان را خوردن اما امروز حتی با آدم‌هایی که آنجا بودند، رابطه دوستانه‌ای دارم آن مسئله یک اختلاف نظر بود. تصمیمی گرفتند که من با آن موافق نبودم اما برای‌شان احترام قائل بوده و هنوز با بعضی‌هایشان دوست هستم. درباره اتفاقاتی که اینجا رخ داده، قطعاً این تصمیم هم با توجه به برخی دلایل به‌خصوص گرفته شده است، ارزیابی این دلیل جزو وظایف من نیست. وظیفه من این بود که به آن پیشنهاد پاسخ مثبت یا منفی بدهم. حالا می‌خواهم باعث پیشرفت بشوم، می‌خواهم از میراث مربی و کادرفنی قبلی استفاده کنم و باعث پیشرفت تیم بشوم، کار من فقط همین است. اگر با عینک انصاف و عدالت به مسائل زندگی نگاه می‌کنید، باید بگویم که زندگی حرفه‌ای بر مبنای تصمیمات عادلانه نیست، بر مبنای تصمیمات درست است. فکر کنید که یک بازیکن هستید که سال‌هاست به تیم خودش خدمت کرده و باعث برد تیمش شده اما در 31 یا 32 سالگی دیگر خیلی سرحال نیست، بعد از تمام زحماتی که منِ بازیکن برای تیم کشیدم، آیا منصفانه است که مربی دیگر من را دعوت نکند؟ به نظر من منصافنه نیست. اما شما خودتان را جای مربی بگذارید، او باید تشخیص بدهد که چه چیزی برای تیمش درست است. برای همین نباید درست و منصفانه را با یکدیگر اشتباه گرفت و آن‌ها را باهم قاطی کرد. اگر مربی یا رئیس تصمیم درست را نگیرند، به یک نفر لطمه نمی‌زنند، به همه لطمه می‌زنند. وقتی داشتم رئال مادرید را ترک می‌کردم، حس می‌کردم این منصفانه نیست، رئیس باشگاه من را دعوت کرد و به من گفت امسال ما نمی‌توانم برای خرید بازیکن پول خرج کنیم، باید پول‌هایمان را پس‌انداز کنیم و تو باید به 7-6 بازیکن جوان میدان بدهی. گفت من بهترین جوانان تیم را هم فروخته‌ام و سایر بازیکنان کسانی هستمد که بقیه تیم‌ها آن‌ها را نمی‌خواهند. در نهایت فصل خیلی خوبی داشتیم اما قهرمان نشدیم. آخر فصل رئیس باشگاه به من گفت که کارلوس، دیگر ما تمایلی نداریم که با تو همکاری‌مان را ادامه بدهیم. گفتم شما از من خواستید سال اول یک پروژه را پیش ببرم و پولی خرج نکنم، آن‌موقع برای رئیس مهم بود که باشگاه را بازسازی کنیم و در کورس باشیم تا سال بعدی دوباره شروع کنیم. گفتم من یکسال از پروژه شما را پیش بردم و حالا شما من را اخراج کردید، منصفانه نبود اما از نظر مدیر، تصمیم درستی بود. باید به این تصمیم احترام بگذارم، من با این تصمیم موافق نبودم اما باید به آن احترام می‌گذاشتم.


*یکی از دردسرهایی که مربی قبلی‌مان آقای «اسکوچیچ» داشت، کنترل رختکن بود؛ 2 دستگی خیلی واضح بین بازیکنان به وجود آمده بود، یکسری بازیکنان موافق او بودند اما یکسری بازیکن می‌گفتند که نمی‌دانم شاید ما بزرگ‌تر از ایشان هستیم و یا تیم ملی بزرگ‌تر از ایشان است. به هر حال 2 دستگی واضحی بین بازیکنان به‌وجود آمده بود، این موضوع را قبول داری؟ حتماً خبر آن به گوش شما هم رسیده است.

محال بوده و این موضوع غیرممکن است. حتی نمی‌توانم تصور کنم بچه‌هایی که خودم آن‌ها را پرورش‌شان دادم، چنین تردیدهایی نسبت به من داشته باشند. آن‌ها می‌دانند  برای من فقط یک چیز مهم است و آن‌هم، تیم ملی است. همه آدم‌ها خوب و دوست‌داشتنی هستند. یک جمله در پِک نوشتم و هنوز هم آن‌جا وجود دارد. بعضی دیگر از جملات من را از آن‌جا بیرون بردند اما این جمله را نگه داشتند چون احتمالاً می‌دانستند چرا من این جمله را نوشته‌ام. آن‌جا نوشته‌ام: «ویروسِ من یعنی شکستِ ما». این جمله هنوز آن‌جاست و سنگِ بنای تمام چیزهایی که از قبل ساختیم و سنگِ بنای موفقیت‌های آینده ما خواهد بود. آن‌جا برای بازیکنان خودخواه جایی نیست، بازیکنانی که نمی‌دانند پوشیدن پیراهن تیم ملی یعنی اتحاد، یعنی همدلی و یکپارچه بودن. اگر کسی این‌ها را نداند، تحت هدایت من به پیراهن تیم ملی نخواهد رسید. محال است که مشکلی در رختکن به وجود بیاید، چون اگر کسی بخواهد در رختکن مشکلی درست کند، دیگر جای او آن‌جا نیست و باید بیرون برود.

*صحبت من راجع‌به شرایط قبلی بود. منظورم این است که اگر در دوره شما، مثلا 3-2 بازیکن به نهاد ریاست‌جمهوری بروند و درباره نیاز به تغییر در کادرفنی تیم ملی صحبت کنند، شما چه برخوردی با آن بازیکنان خواهید داشت؟ آیا چنین شرایطی را تحمل می‌کنید؟

نمی‌دانم. این موضوع را تازه شنیدم البته که نمی‌گویم این حرف درست نیست اما من اطلاع ندارم و مطمئن نیستم که درست باشد. در زمان من که تا حالا چنین موضوعی اتفاق نیفتاده است اما اگر چنین چیزی بوده، باید از مربی و خود بازیکنان سوال کنید که چرا کار به اینجا کشیده شده است. نمی‌دانم چه نظری باید بدهم، چون بخشی از وظایف من به عنوان مربی نیست، وظیفه من به عنوان مربی یک چیز است و آن‌هم اینکه با بازیکنان تیم خودم رابطه‌ای براساس توانایی، صداقت و وفاداری ایجاد کنم. بازیکنان زیادی داشته‌ام که شاید با روش‌های من مخالف بودند، البته خیلی نبودند اما یک تعدادی با روش‌های من مخالف بودند. البته مخالف یک مسئله دیگر است اما تا حالا پیش نیامده که حتی یک بازیکن اعتراض کند و بگوید من مربی خوبی نیستم. شاید با مواردی مخالف باشد، شاید از من ناراحت باشد که در ترکیب اصلی به او بازی ندادم اما با تعهد و عملکرد خودم کاری می‌کنم که هرگز نتوانند به من بگویند که من مربی بدی بودم یا رفتار غیرحرفه‌ای داشته‌ام. بلعکس، همه آن‌ها اذعان می‌کنند که شاید من به آن‌ها بازی ندهم اما یک حرفه‌ای تمام عیار هستم.

*در دوره شما آیا مثلاً اجازه داده می‌شد که مثلاً وزیر ورزش در اردوی تیم ملی با چند بازیکن بنشیند و جلسه بگذارد، بدون آنکه شما در جریان باشید. آیا چنین اجازه‌ای را به بازیکنان خواهید داد که بنشینند و با وزیر ورزش درباره وضعیت تیم ملی صحبت کنند؟

تو می‌پرسی و من هم باید جواب بدهم. در ایران و قبل از سال 2014، پیش‌آمده بود که وزیر ورزش از من بخواهد که خصوصی با بعضی بازیکنان صحبت کنم. در فوتبال خیلی مسائل پیش می‌آید، وقتی یک بازیکن را به دفتر خودم دعوت می‌کنم، نمی‌دانم حرف‌های او درست یا غلط است اما دلیلی هم ندارم که به درست بودن حرف‌های او شک کنم. اما فکر می‌کنید که من نمی‌دانم که در دوران من هم بعضی بازیکنان به وزیر زنگ می‌زدند و گله می‌کردند که چرا به آن‌ها بازی نمی‌رسد؟ یک‌بار قبل از یک بازی مهم در سالِ جام جهانی وضعیتی پیش آمد. وزیر به بازیکنان گفت که کی‌روش بازی را به حریف فروخته است! آن‌هم در شرایطی که قرار بود 24 ساعت بعد بازی کنیم. در زندگی مهم این است که آدم به شکلی صادقانه و قابل‌اعتماد کارش را انجام بدهد، نتایج است که اهمیت دارد و حرافی شما را برنده نمی‌کند. شاید خیلی‌ها فکر می‌کنند که می‌شود در صحبت‌های قبل بازی معجزه کرد اما اگر در زمین آماده نباشید، برنده نمی‌شوید. تا حالا نشده که به‌خاطر این داستان‌های کثیف یک بازی را ببازم یا به‌خاطر اخبار خوب، در یک بازی برنده بشوم. در نهایت، کاری که باید انجام بدهید این است که سراغ چی و چطور بروید. چی مهم است؟ فکر کنید که به یکی بگویید که فلانی بازی را فروخته است. اصلاً می‌توانید تصور کنید که یک مربی بازی را به تیم حریف بفروشد؟ اما این حرف را درباره من زدند، آن‌هم در شرایطی‌که این‌جا بودم و با تعهد کامل مشغول انجام کارم بودم و داشتم تمام انرژی و عمر خودم را هزینه می‌کردم. یاد می‌آید یک‌بار که تیم به مشکل خورده بود، پول از خارج جذب کردم تا این تجهیزات را بسازیم. حتی وقتی فدراسیون فوتبال امکان پرداخت پول من را نداشت، من برای بازیکنان و تجهیزات پول فراهم می‌کردم تا کار را جلو ببریم. در پایان می‌گفتند که «این یارو احمقه»! اصلاً که چی؟ چه اهمیتی دارد؟ مهم این است که خودت که هستی و چطور رفتی می‌کنی. نظر تو درباره من چیست؟ اصلاً برای من اهمیتی ندارد که راجع‌به من چطور فکر می‌کنی. دغدغه من این است که خودم چطور آدمی هستم و هر روز چه کاری را انجام می‌دهم. هر شب به این‌ها فکر می‌کنم و می‌خوابم. خوشحال هستم که به این ماجراهای حساسیت‌برانگیز اشاره کردی، چون این ماجراها این فرصت را می‌دهد که بگویم این‌جور اتفاقات در گذشته ممکن بوده، در حال حاضر هم ممکن است و همیشه در آینده هم ممکن خواهد بود. موضوعی که اتفاقات خارجی روی آن تاثیر ندارد، طرز کار من، باورهای من و اینکه فکر می‌کنم چه تصمیمی برای تیم بگیرم، بهتر است. در نهایت این مسائل است که اهمیت دارد، اینکه به نظر من چه کاری در داخل زمین به نفع تیم است و باید برای آن بجنگیم. این‌که به نظر من چه کاری در خارج از زمین به نفع تیم است و باید برای آن اقدام کنیم. حرف آخر من این است؛ دوست من، قضاوت را به خدا واگذار کنیم. آدم‌ها خلق شده‌اند که کار کنند و خدا وجود دارد که قضاوت کند اما متاسفانه گاهی بعضی آدم‌ها ادای خدا بودن را در می‌آورند! تنها خداست که حق قضاوت دارد، یک آدم اگر می‌خواهد حرف بزند، باید در عمل هم انجام بدهد و نشان بدهد که شخص بهتری است. نشان بدهد که می‌تواند تفاوتی ایجاد کند، در این مقطع از زندگی‌ام چنین طرز فکری را دارم.


*درباره دستیار داخلی‌ات همه‌جا صحبت از «جواد نکونام» است و خودت در مصاحبه‌ای که قبل از تمرین تیم ملی هم داشته‌ای، گفته بودی که تنها گزینه‌ات «جواد» است. از طرف دیگر، «جواد» درگیر تیم فولاد است و دوست دارد که آن‌جا به عنوان سرمربی به فعالیت خودش ادامه بدهد چون پروژه‌ای را شروع کرده است. البته که فکر می‌کنم وسوسه هم بشود که بخواهد جام جهانی را تجربه کند.

داریم روی این قضیه کار می‌کنیم، باید به‌خاطر این قضیه عذرخواهی کنم چون خودم هم بابت آن خوشحال نیستم. وقتی یک مسئله نهایی شود و در راستای راه‌حل‌های ما باشد، من می‌آیم و آن را عمومی اعلام می‌کنم. می‌آیم و می‌گویم که قرار است این کار را انجام بدهیم اما از این بابت عذرخواهی می‌کنم. مردم باید متوجه باشند که این تصمیم‌ها در 7 تا 10 روز اخیر گرفته شده‌اند، چون همان‌طور که گفتم قبل از آن، به‌خاطر وضعیت انتخابات و مخصوصاً تصمیم سخت فدراسیون و رسمی‌شدن وضعیت پروژه قبلی یک دیواری کشیده بودیم. میل و خواسته آدم‌ها یک مسئله است و اعلام رسمی یک تصمیم. باید رسماً اعلام کنید که این پروژه به آخر رسید و حالا یک پروژه جدید آغاز شده است. در این مدت کوتاه، صادقانه و بی‌رودربایستی می‌گویم که گزینه اصلی من، شخص و بازیکنی است که او را قبول دارم و باور دارم که باید به یکی از ستون‌های فوتبال ایران تبدیل شود و مسیر نوسازی فوتبال ایران را ادامه بدهد. چون با تمام احترامی که برای ستارگان بزرگ فوتبال و بازیکنان درجه یک دارم، وضعیت در حال تغییر است. وضعیت باشگاه‌های اروپایی در جام جهانی 2006 دیگر خیلی شبیه به الان نیست. آدم باید هر روز و هر روز دنبال ایده‌ها و روش‌های جدید بگردد. آن‌ها خودشان را با روش‌ها، مفاهیم و متدهای جدید به‌روز می‌کنند. اگر یادتان باشد، حتی قبل از جام جهانی 2018 من دلم می‌خواست کاپیتان سابق کنار تیم بماند و قدم به قدم با من جلو بیاید. شاید فدراسیون در ادامه به او اعتماد می‌کرد تا همان روند را در فوتبال ایران ادامه بدهد اما متاسفانه در آن روزها اتفاقاتی رخ داد که این خواسته، ممکن نشد اما وقتی در 10 روز اخیر این پیشنهاد به من شد، پیشِ خودم گفتم که چه کسی صلاحیت این کار را دارد؟ چه کسی در ایران من را بهتر می‌شناسد؟ آن‌هم بعد از 6-5 سال کار کردن با من و رابطه‌ای که بین ما در این مدت شکل گرفته است. هیچ تردیدی نداشتم و گزینه اول من جواد (نکونام) بود. متاسفانه یا خوشبختانه که من می‌گویم خوشبختانه، او امروز سرمربی فولاد است. مشکلات کوچک و البته مهمی داریم. نمی‌توانیم این‌ها را نادیده بگیریم، بحث تعهد مطرح است، بحث رابطه اخلاقی که باید برای آن احترام قائل شد. کمی زمان نیاز داریم که راه‌حلی پیدا کینم، راه‌حلی که هم‌راستا با باورهای من و منافع تیم ملی باشد. شخصی که جزو رکوردداران بازی ملی در ایران است، کاپیتان تیم ملی بوده الان سرمربی شده است. بازیکنان جوان برای او احترام زیادی قائل هستند، بعضی بازیکنان فعلی در تیم ملی در کنارش بازی کرده‌اند اما فولاد هم یک طرف دیگر ماجراست. باید به تعهدش به فولاد هم احترام بگذاریم، امیدوارم که در کوتاه‌مدت و با حمایت فدراسیون و آقای تاج و موافقت جواد (نکونام) بتوانیم به راه‌حل مطلوبی برای همه طرفین برسیم، نه فقط تیم ملی. باید منافع فولاد، فدراسیون و تیم ملی را در نظر بگیریم. اما یک صحبتی هست که می‌خواهم به صورت شفاف انجام بدهم، بله من ایرانی نیستم اما بعد از 9 سال در ایران، با ذهنیت و روحیات ایرانی‌ها آشنا هستم. الان زمان پرداختن به امیال و منافع شخصی و غرورمان نیست، خود شما هم می‌دانید. با کمال احترام و اینکه ایرانی‌ها انسان‌های دوست‌داشتنی هستند اما گاهی غرور خاصی دارند. الان زمان کار است و وقت آن است که به تیم ملی خدمت کنیم و در خدمت رویای مردم باشیم. یک فرصت تازه در اختیار ماست. من یک درخواست از همه دارم، کاری را کنند که من کردم. فوتبال خیلی چیزها به من داده، خیلی چیزهای خوب اما گاهی باید آمادگی این را داشته باشیم که بعضی از این چیزهای خوبی که فوتبال به ما داده را به فوتبال برگردانیم. فدراسیون و فوتبال ایران ... . این حرف‌ها را به جواد (نکونام)، مسعود (شجاعی)، اشکان (دژاگه)، سیدجلال (حسینی) و بازیکنان پخته‌تر تیم می‌زدم. می‌گفتم این بازیکنان به شما احتیاج دارند، شما باید دست در دست هم کار کنید، باید کنار فرهاد مجیدی، علی کریمی، علی دایی و امثال این‌ها کار کنید. درست است که هر کسی شخصیت خودش را دارد، هر کسی منافع خودش را دارد اما وقتی پای منافع تیم ملی و فوتبال ملی در میان است، باید همگی در یک جبهه باشید. اگر همگی کنار هم باشند، می‌توانند برای این کشور دست به کار بزرگی بزنند و می‌توانند حمایت بیشتری را جذب کنند. می‌توانند ایده‌ها و راه‌حل‌های بیشتری را با خودشان بیاورند. اما کاری که نمی‌توانند انجام بدهند این است که ... . این حرف را بی‌رودربایستی می‌زنم، ببینید مسئله اصلی، شخص من نیست. دغدغه من پول نیست، دغدغه من روند است. در تمام زندگی‌ام همین‌طور بوده، هیچ‌وقت به‌خاطر پول هیچ قراردادی را امضا نکرده‌ام. من به‌خاطر چالش و لذتش قرارداد را می‌بندم. من به آفریقای‌جنوبی، ژاپن و خیلی کشورهای دیگر رفته‌ام. چون عشقِ من فوتبال بود و از آن لذت می‌بردم، اما الان وقت آن است که این آدم‌ها سکوت‌شان را بشکنند. باید شروع کنند به ساختن پل، باید پل بسازنند تا بتوانند یک راهی جلوی پای این بچه‌ها بگذارند. دیروز مهدی (قایدی) را دیدم، عین مسی کوچک بازی می‌کرد، همان‌طور که 6 سال پیش بازی ترابی را دیدم. این بازیکنان استحقاق‌شان بیش از این‌هاست. فوتبال ایران پتانسیل بالایی دارد و حیف اگر این قابلیت‌ها محقق نشوند و بازیکنانی ایرانی به حق‌شان نرسند.

*کارلوس کی‌روشی که امروز در مقابل من نشسته، با کارلوس کی‌روشی که آخرین‌بار نشسته بود، چقدر فرق کرده است؟ خوشتیپ‌تر که شده‌ای (باخنده) اما چقدر فرق کرده است؟

همان‌طور که همه می‌دانند خیلی جوان‌تر شده‌ام (باخنده). چطور بگویم؟ وقتی از کوه بالا می‌روم و کوهنوردی می‌کنم، هربار بیشتر از دفعه قبلی خسته می‌شوم اما نگاهم خیلی گسترده‌تر شده و دید بهتری به مسائل دارم. اگر ... . اگر پیشرفتی در خودم نمی‌دیدم، صادقانه نبود که این مسئولیت را قبول کنم. معلوم است که من همان آدم قبلی نیستم، همان مربی قبلی نیستم. همان آدمی که سال 2011 به این‌جا آمد، نیستم. اما این ایران هم آن ایران نیست، این بازیکنان هم آن بازیکنان نیستند. چون همه روز‌به‌روز پیشرفت می‌کنند. مسئله این نیست که آدم بهتر شده یا بدتر، اما آدم‌ها عوض می‌شوند. چیزی که امروز به لطف بالا رفتن از کوه و نگاه گسترده‌تر خودم می‌دانم، این است که اگرچه به‌خاطر سن و سرحال نبودم، کمی خسته شده‌ام اما عقل من این موضوع را به من می‌گوید که امروز برای مواجهه با اختلاف‌نظرها و مواجهه با افرادی که طرز فکر متفاوتی دارند و از من خوش‌شان نمی‌آید، آماده‌تر و پخته‌تر هستم. نه از شخص من، بلکه از راه‌حل‌ها و روش‌هایی که استفاده می‌کنم. به لطف آرامشی که دارم، متوجه شدم که مشاجرات کلامی بهترین راه‌حل نیستند. الان بهتر می‌دانم و بیشتر اطمینان دارم که تنها در صورتی می‌شود موفق شد و به آن لحظات غلبه کرد که واقعا کار خودت را خوب انجام داده باشی. اینکه واقعا نشان بدهی حق با تو است و داری در مسیر درستی قدم بر می‌داری، در آن‌صورت حتی کسی که با تو هم‌نظر هم نباشد، دیر یا زود اقرار می‌کند که بله حق با او بود. امیدوارم خدا در این مسیر کمکم کند که راه‌حل‌هایم، راه‌حل‌های درستی برای تیم باشند. 

برچسب‌ها

نظرات کاربران

برای ثبت نظر خود وارد شوید.

درحال بارگذاری