ذهنیت یک قهرمان؛ از کلوپ تا اسلوت
به گزارش فوتبال 360، سکوتی عمیق بر ورزشگاه حاکم بود. هواداران با اشتیاق اما آغشته به اندوه سراپا گوش شدند. مرد محبوب آلمانی که دیگر در جرگه خدایان باشگاه قرار داشت، آخرین کلمات وداعش را برای میلیون ها طرفدار با صورتی خندان و صدایی رسا با اقتباس از آهنگ پرشور Live is life ادا کرد: « آرنه اسلوت... لا لا لا لا آرنه اسلوت... » ناگهان بیش از 60 هزار تن در ورزشگاه شروع به همخوانی با او کردند. نمایی چشمنواز در آنفیلد نگاره شد؛ در میعادگاه قرمزها در آشیانه لیوربردها با بداهه سرایی که بدرقه او را با استقبال از میراثبر هلندیاش گره میزد. استقبال گرمی که نوید روزهای خوب پساکلوپ را می داد.
کرونوس و کایروس
در ادبیات کلاسیک یونان با الهام از اساطیرشان، زمان را از 2 منظر می نگرند : ١- کرونوس ٢- کایروس. اولي یکی از غولها بود که توسط خدایان المپنشین سرنگون شد و به طور استعارهای به جنبه كمي، خطی و قابل اندازهگیری زمان و همینطور ترتیب و توالی رویدادها اشاره میکند؛ مثل زماني كه همين الان ميگذرد؛ تاريخ تولد، تاريخ قرار ملاقات، تاریخ یک مسابقه فوتبال، دقایق یک بازی، وقايع نگاريها و غیره و غیره. دومي که یکی از خدایان نسل دوم یونان یعنی همان المپنشینهاست به شکل نمادین به جنبه کیفی و غیرقابل اندازهگیری زمان اشاره دارد و برخاسته از فرصتهای طلایی در زندگی است. به تعبیری ساده، فرصت خوبی كه روزگار به ما میدهد تا بتوانیم بهترین بهره را از آن ببریم و تقدیر خوبی را برای خودمان بسازیم. فرصت البته ممکن است تنها یک بار برای هرکسی پیش بیاید. بنابراین برای استفاده به موقع از آن باید بسیار هوشمند بود. این بنانگاره را میتوان به فوتبال هم تعمیم داد؛ اینکه یک مربی یا بازیکن در زمانی مناسب وارد تیمی شود و سپس بتواند بهترین عملکرد خودش را در راستای اهداف آن تیم داشته باشد. اگر نتواند از این فرصت طلایی استفاده مناسب کند، زمان علیه او پیش میرود و فرجامش ناکامی خواهد بود. بنابراین در فوتبال امروز، انتخاب یک سرمربی یا بازیکن توسط باشگاه نیازمند دانشی دیگر، چیزی ماورای تاکتیک ها، علوم تغذیه و ورزشی و حتی روانشناسی است؛ آنچه میتواند کمک کند تا در 2 زمان کرونوس و کایروس، شایستهترین انتخاب را به ارمغان آورد. از این رو، مدیران لیورپول سراغ دانشمندان فیزیک رفتند. یکی از آنها ویلیام اسپیرمن، دکتری فیزیک ذرات از دانشگاه هاروارد که مدیر تحقیقات لیورپول است و با تخصص خود در فیزیک ذرات و مدلسازی آماری، نقش کلیدی در توسعه مدلهای پیشرفته تحلیلی ایفا کرده. یکی از دستاوردهای برجسته او مدل «کنترل زمین» است و برای تحلیل میزان تأثیرگذاری بازیکنان و تیمها بر مناطق مختلف زمین فوتبال طراحی شده. او در تابستان 2023 به جای یان گراهام آمد. گراهام، مدیر سابق تحقیقات لیورپول بود. او دارای دکتری در فیزیک زیستی از دانشگاه کمبریج است و در دوران تصدی خود، استانداردهای بالایی برای تحلیل دادهها و پژوهشهای علمی در باشگاه تعیین کرد.بسیاری از باشگاهها به تقلید از این رویکرد پرداختهاند. همچنین دکتر لوری شاو که اخیرا به باشگاه پیوسته، فارغ التحصیل رشته فیزیک نجومی محاسباتی از دانشگاه کمبریج نام دارد و تجارب بسیاری در تحلیل داده، توسعه هوش مصنوعی و تحقیقات علمی دارد و اکنون به عنوان تحلیل گر دادهها نقش مهمی در لیورپول ایفا میکند. در واقع نقش این دانشمندان، نه تنها در ارائه تاکتیکهای نوین برای تیم و خنثی کردن تاکتیکهای حریفان مهم تلقی میشود، بلکه در بازار نقل و انتقالات هم دارای اهمیت است؛ آن هم خریدهای فوق العادهای مانند محمد صلاح و سادیو مانه. بنابراین سرمربی بعد از کلوپ باید از نگرگاه تیم تحقیقاتی لیورپول عبور میکرد تا مناسبترین گزینه به جای مردی باشد که جایگاه افسانهای و بیبدیل در باشگاه دارد؛ کسی که در ترکتازی کرونوس، بتوانند بهترین استفاده را از کایروس ببرد؛ هم برای خودش و هم برای باشگاه. آرنه اسلوت، همان گزینه بود.
به سوی قهرمانی
«بهترین چیز در یک پیروزی بزرگ آن است که فاتح را از ترس شکست آزاد میسازد. او ممکن است با خود بیاندیشد چرا من هم نباید یک بار شکست بخورم. اکنون به اندازه کافی مقتدر هستم که شکست را تحمل کنم.» فریدریش نیچه، حکمت شادان
وقتی اسلوت به لیورپول آمد، هم کارش آسان و هم دشوار بود. در 5 جولای 2024 در اولین کنفرانس مطبوعاتی اش وقتی از او در خصوص اینکه قرار است جای کلوپ را پر کند، پرسیدند با هوشمندی پاسخ داد: «میتوان از 2 زاویه به آن نگاه کرد؛ میتوان اینطور دید که بله، جایگاهی بزرگ است و باید پر شود اما همچنین میتوان از این منظر هم نگاه کرد؛ شما تیم و گروهی را به ارث بردهاید که فرهنگ پیروزی دارد.» او ادامه داد «میتوانید به آن اینگونه نگاه کنید جانشین کسی هستید که واقعاً موفق بوده اما من آن را به شکل یک موقعیت ایدهآل میبینم چون فرصتی برای کسب موفقیت وجود دارد.» در واقع کار دشوارتر این است که شما ذهنیت یک قهرمان را در بنانگاره یک فرد یا تیم نهادینه کنید. ذهنیت خفتهای که کلوپ، بعد از درازآهنگی، توانسته بود آن را در اذهان همه بیدار کند. بنابراین اسلوت سمت آسان را در نظر گرفت تا از میراث باشکوه نابغه آلمانی یعنی همان کایروس، بهترین استفاده را کند. از این رو او در میانه فصل اقرار کرد به لحاظ تاکتیکی اما با تغییرات جزئی سعی کرده همان مسیر کلوپ را ادامه دهد. البته این دگرگونی نه تنها در داخل زمین بلکه در بیرون مستطیل سبز هم اعمال شده بود. به طور خلاصه او با این تغییرات توانست به بهبود عملکرد جسمی و روانی بازیکنان کمک کند؛ از جمله خوابیدن بازیکنان در خانه خودشان در شب قبل از بازیهای خانگی برای کاهش استرس، صرف صبحانه گروهی در باشگاه جهت تقویت روحیه تیمی، تاکید بر سلامت روان و جسمی بازیکنان با استفاده از روانشناسان متخصص و همینطور رژیمهای غذایی علمی، برنامههای تمرینی متعادل و نظارت دقیق دادهها که سبب کاهش مصدومیتها در قیاس با فصل پیش شده بود (این یکی دیگر از دلایل اصلی انتخاب اسلوت به حساب میآید). با عملکرد ضعیف قرمزها در نقل و انتقالات تابستانی و صلابت و ترکتازی منچسترسیتی و آرسنال در فصل قبل، باعث شد در بین بیش از 30 کارشناس بی بی سی اسپورتز، تنها 2 تن از آنها، بالاترین رتبه فصل جاری لیورپول را دومی بدانند! حتی شکست خانگی اوایل فصل مقابل ناتینگام فارست دوباره بر این تصور که آنها در این فصل تنها شانس گرفتن سهمیه لیگ قهرمانان را دارند، صحه میگذاشت اما بازی زیبا، درست مانند زندگی، مالامال از وقایع غیر مترقبه است. گاهی اوقات روی بد و برخی اوقات روی خوشِ اقبالش را به شما نشان میدهد. فصل پیش مصدومیتهای متعدد گریبان قرمزهای مرسی ساید را گرفت تا در هفتههای پایانی از کورس قهرمانی جا بمانند اما در این فصل، سایه بدشگون آسیبدیدگی روی سر رقبای قدرتمندشان (منچسترسیتی و آرسنال) افتاد تا به انضمام افت محسوسشان در طول فصل – به ویژه منچسترسیتی – از قهرمانی دور و دورتر شوند. لیورپول در این فصل آرام آرام اوج میگرفت. انعطاف تاکتیکی و سیستم 1-3-2-4 اسلوت، آنها را به یک تیم منجسم و قدرتمند بدل کرده بود که در لیگ توانستند بیشترین موقعیت گل را به سمت دروازه حریفان خلق کنند و بعد از آرسنال دومین تیمی با کمترین موقعیت اعطا کرده به رقبا نام گرفتند. کیفیت عملکرد اکثر بازیکنان بهتر و بهتر میشد. صلاح مجددا میدرخشید و رکوردها را جا به جا میکرد. گروانبرخ در میانه زمین شکوفا شد. دیاس دوباره به فرم مطلوبش رسید. خاکپو با تغییر پست، بازیکن کارآمدتری به نظر رسید. جونز و سوبوسلای هم پیشرفت کردند. آرنولد و مک آلیستر همچنان سطح مقبولی داشتند و فن دایک در کنار کوناته در خط دفاعی، مثل همیشه به قلب تپنده تیم تبدیل شده بود. به این ترتیب، عملکرد شگفت انگیز قرمزها در نیم فصل اول، آن هم در همه جامها، نوید قهرمانی در لیگ و حتی فتح چهارگانه را میداد؛ هرچند در برههای از نیم فصل دوم افت محسوسی داشتند. فشردگی بازیها، خستگی و مصدومیت برخی بازیکنان و فاصله کیفی نیمکت – به ویژه در خط دفاعی – با تیم اصلی سبب شد حذفی زودهنگام و نامتعارف در جام حذفی آن هم مقابل تیم دسته دومی پلیموث داشته باشند. سپس در مرحله یکهشتم نهایی لیگ قهرمانان در خانه مقابل پی اس جی شکست خوردند و 5 روز بعد در فینال جام اتحادیه در عملکردی ضعیف مغلوب نیوکاسل شدند تا کمی چشمانداز پرفروغ این فصل برایشان چشمخراش شود اما همانطور که نیچه در مورد فاتحان نوشت، یک فاتح شکست را بخشی از مسیر اقتدارش قلمداد خواهد کرد؛ به منزله بالا بردن آستانه تحمل و کسب تجربه گرانبهایی که می تواند برای آینده سودمند باشد؛ مانند تلخی دارویی که شیرینی سلامتی را نثار بیمار میکند؛ آنچه اسلوت پس از این شکستها به آن اذعان کرد و آنچه او از انگاره یک تیم فاتح انتظار داشت؛ تیمی که در اولین فصل حضورش با هدایتش قهرمان لیگ برتر شد.
شما هرگز تنها قدم نخواهید زد
کلوپ در مستندی ( Doubters to Believers: Liverpool FC - Klopp's Era) از آخرین فصل حضورش در لیورپول، گفت روند خوب باشگاه بعد از او ادامه خواهد داشت و حتی میتواند بهتر از این هم باشد. حق با او بود؛ با مردی که در لیورپول تردید را به یقین تبدیل کرد تا قرمزها، این بار، پس از 12.783روز، مقابل 61.276 هوادار در ورزشگاه و صدها هزار طرفدار در خیابانهای مرسی ساید، جشن قهرمانی را بگیرند، دوباره بداهه خوانی اش در هلهله آنفیلد خوانده شود؛ همان بدرقهای که استقبال مرد هلندی می شد؛ همان همسرایی پرشور هوادارانی که برای همیشه نامش را فریاد خواهند زد:«آرنه اسلوت... لا لا لا لا آرنه اسلوت... ». برای اسلوتی که اینک خالق سرزمینی مانا و خوشنما در حافظه قلب میلیونها هوادار شده تا در زمره مفاخر قرمزها قرار بگیرد؛ همان قلمروی که آندره برینک در پایان رمان«لحظهای در باد» در وصفش می نویسد:«سرزمینی که در درون ما رخ داده را هیچکس نمیتواند از ما پس بگیرد؛ حتی خودمان.» سرزمینی مالامال از همدلی با آمیزهای از فراز و فرودها و بعدها، یادآور کرونوسی خواهد بود که در گذر از آن، به غنای کایروسی اضافه میشد و به قرمزهای مرسی ساید وقار بیشتری میداد تا برای بیستمین بار بر بالاترین بلندای انگلیس بایستند تا برای آنها فارغ از مرارتهای روزگار، جشن و پایکوبی کنند. تا 11 ماه و 8 روز بعد، این بار، آرنه اسلوت در ادای دین و تکریم مرد آلمانی فریاد بزند:«یورگن کلوپ... لا لا لا لا یورگن کلوپ...»