نشانههای فرسودگی در گواردیولا؛ این شروع نزول پپ است؟
به گزارش فوتبال 360 و به نقل از گاردین، شاید مهمترین افشاگری مصاحبه پپ گواردیولا با نشریه GQ این نکته بود که چقدر خسته است. او گفت: «نمیدانم برای چه مدتی از مربیگری کنار بروم. یک سال، 2 سال، 3 سال، 5، 10 یا 15. ولی پس از پایان دوره سیتی دست از کار میکشم، چون باید استراحت کنم و روی خودم و بدنم تمرکز کنم.»
شاید این ادعا خیلی عجیب نباشد. یورگن کلوپ پس از حدود 15 سال حضور در لیورپول و دورتموند و 7 سال حضور در ماینتس خسته بود و تابستان گذشته تصمیم به کنارهگیری از مربیگری گرفت. در مقاطعی از فصل گذشته، بخصوص 4 ماه قبل و بعد از کریسمس که سیتی به طور هشداردهندهای نزول کرده بود، گواردیولا خردشده به نظر میرسید. به اعتراف خودش، تصمیم نوامبر گذشته برای تمدید قرارداد تا 2027 ناشی از احساس گناه بابت افت شدید تیم بود. پپ گفت: «با مشکلاتی که ماه گذشته داشتیم، احساس کردم که زمان مناسبی برای جدایی نیست.» البته مشکلات بعد از آن خیلی بیشتر شد.
به چنین رفتاری میتوان دو جور واکنش نشان داد. از یک طرف، بسیار نادر و قابل تحسین است که یک مربی چنین احساس مسئولیتی به باشگاهش داشته باشد. در حالی که خیلی از مربیان پیش از آن که فرصت حل این مشکلات را داشته باشند برکنار میشوند، خیلیها هم با کمال میل با قبول کاهش دستمزد کنار میکشند و بحران را به مربی بعدی واگذار میکنند. ولی از طرف دیگر برای یک مربی که هنوز دو سال از قراردادش باقی مانده، این نشانه خوبی نیست که از حالا به یک تعطیلات طولانی بعد از پایان دوران تعهدش فکر میکند.
شغل فرسایشی
ولی مربیگری شغلی فرسایشی است. در آن مصاحبه، گواردیولا اعتراف کرد آنچه بیشتر از همه به او احساس ناتوانی میدهد، شعار هواداران رقیب است که فریاد میزنند «او صبح فردا اخراج خواهد شد»؛ شوخی پیش پا افتادهای که تصور میشود به راحتی از ذهن مربیان باتجربه و موفقی مثل گواردیولا پاک شود. فراتر از این باید یادآوری کرد که شغل مربیگری چقدر دشوار است و چقدر ممکن است سختتر شود.
دو زندگینامه برایان کلاف مشخص میکند که این مربی چقدر شغل مربیگری را تحمل میکرد. او گفت که هیچ فرصتی برای لذت بردن از برد شنبه نداشت، چرا که باید بلافاصله به بازی چهارشنبه فکر میکرد. تازه این ماجرا به قبل از فشرده شدن تقویم مسابقات برمیگردد و کلاف که انسانی خوشحال بود در طول فصل برای تعطیلات به مایورکا میرفت و عادت داشت گاه و بیگاه در تمرینات تیمش غیبت کند.
مربیان این روزها کمک خیلی بیشتری دریافت میکنند. آنها مربیان تخصصی و آنالیزورها را کنارشان میبینند و مسئولیت آنها حداقل در تیمهای سطح بالا بیشتر روی آمادهسازی تیم متمرکز است. به جز یکی دو مورد استثنایی، نقل و انتقالات و استراتژی بلندمدت هم به عهده مدیران ورزشی سپرده میشود.
با این حال آنها شغل بیرحمانهای دارند که موفقیتها زودتر فراموش میشود و چند هفته بد میتواند به برکناری ختم شود. گواردیولا هرچقدر هم نسبت به شعارهای هواداران رقیب حساسیت داشته باشد، آن قدر اعتبار دارد که نگران برکناری سریع نباشد.
در یک مورد دیگر هم حق با گواردیولاست. شاید در هیچ شغل دیگری فرد با چنین موشکافی بیپایان و انتقادات پررنگ از سوی افرادی که به این حوزه خیلی کمتر از او اشراف دارند، روبرو نمیشود. او درباره بازسازی سیتی هم با هیجان زیادی صحبت کرده است. با در نظر گرفتن لحن کنایهآمیزش، تشخیص آن کار آسانی نیست، ولی احتمالا او در این مورد جدی بوده است. یکی از مشکلات مربیانی که مدت زیادی در این شغل بودهاند، بخصوص وقتی به اندازه گواردیولا موفق هستید، پیدا کردن چالشهای جدید است. ساختن یک تیم برای بردن لیگ نشاطآور و هیجانانگیز است، ولی تلاش برای تکرار آن کمتر.
استیوارت لی، کمدین مشهور در زندگینامهاش اعتراف کرد که چطور در تورهای طولانیاش عامدانه ترجیح میداد بخشی از تماشاگرانش را از دست بدهد تا انگیزه بازگرداندن آنها را داشته باشد. نمیتوان حدس زد که گواردیولا ترجیح میداده در این موقعیت باشد تا برای قهرمانی مجدد سیتی تلاش کند.
دشواریهای ماندن در اوج
یک عامل دیگر این است که مربیان انگشتشماری میتوانند بیش از یک دهه در بالاترین سطح بمانند. سر آلکس فرگوسن یک نمونه متضاد واضح است که فاصله اولین و آخرین قهرمانیاش 20 سال بود، ولی او یک استثنا به شمار میرود. دوران اوج آریگو ساکی حدود 4 سال طول کشید. حتی ژوزه مورینیو که احتمال دوران اوجش را پشت سر گذاشته، آخرین قهرمانیاش به سال 2015 با چلسی برمیگردد، 12 سال بعد از اولین قهرمانیاش با پورتو.
هر بازی گواردیولا از زمان شروع مربیگریاش در سال 2008 با بارسا کالبدشکافی شده است. به مدت 17 سال (به جز یک سال توقفش که به نیویورک رفت) حریفان به دنبال راههایی برای مهار نقشههای حمله و پیدا کردن آسیبهای ساختار دفاعیاش بودند. خلاصه بازیهایش بارها مرور شده و دادههای آماری آنها تجزیه و تحلیل شدهاند. یکی از موارد نبوغ گواردیولا این بوده که دائما در حال تحول است تا جلوتر از تعقیبکنندگانش باقی بماند.
این رقابت فکری بین مربیان همیشه وجود داشته، ولی هرگز به این شدت نبوده است. تیمها هرگز چنین سرعتی در تجزیه و تحلیل مسائل فنی نداشتند. آنچه 50 سال قبل ممکن بود یک سال طول بکشد حالا تنها در چند هفته اتفاق میافتد. برای این که جلوتر از دیگران باشید باید دائما خودتان را تطبیق بدهید و این خستهکننده است. زمانی فرا میرسد که انرژی یک مربی به وضوح افت میکند، همانطور که برای مورینیو و آرسن ونگر اتفاق افتاد و نتوانستند در اوج باقی بمانند.
گواردیولا هنوز به این نقطه نرسیده است. منحنیهای مربیگری به ندرت به لبه پرتگاه ختم میشوند و ناگهان به پایان میرسند، ولی هیچ مربی هم نمیتواند همیشه رو به بالا حرکت کند. پس از 17 سال در اوج، ممکن است که دوران نزول گواردیولا شروع شده باشد. شاید او هنوز کیفیت کافی برای یک قهرمانی دیگر لیگ با سیتی را داشته باشد، ولی هیچ چیزی ابدی نیست.

